

جدیدترین نوشته های من
دوچرخه ی روزگار
گبریل(Gabriel) تنها فرزند خانواده و پدرش موسیو سارتر از ملاکان بزرگِ شهری در جنوب فرانسه بود. مادرش زنی نه چندان زیبا ولی خوشقلب و مهر...
سالمندان گلفباز
دو ساعت قبلتر صبحانه سرو میشد. ساعت ۹ صبح با حس سحرخیزانِ کامروا وارد سالن شدند.
مسعود گفت: اَاَاَ…میزا پره.
امیر گفت: آره…اینا ک...
حوالی لیلی
لبخندت در آینه نشست
و قرینهاش بر لبم
که مستور کردنش برایم بود ناممکن.
اولین دیدارِ بلوغ نگاهت.
آینه بود واسطه.
نگاهی که در دم رخ ...
شعر چیست؟
شعر، سنگواژههای خزه گرفتهایست که در تهِ وجودمان به گِل نشستهاند.
با شعور و لطافتِ روح انتخاب میشوند، شسته میشوند، تراش میخورن...
کادوی کریسمس
هوا هنوز روشن نشده بود. پشت پنجره نشستم تا اولین کسی باشم که بابا نوئل را میبیند.
باد شاخههای درختان را تکان میداد. برگی برای شیرجه...
کتابِ گویا
بزرگترها زمانی ارج و قرب داشتند. حل مسئلهی کوچکترها بودند. تکیهگاه بقیه، کتاب تاریخِ گویا، بودند. داستانگوی حرفهای، مورد اعتماد و ...
عزای شیرین
مراسم مرگ باشکوهی بود.فضا پر بود از گلهای سفید ارکیده و میخک، روی پایههای بلند و کوتاه. ربانهای سیاه در تضاد سپیدی گلها، گویی نمادی...
سه جمله
۱. شکم پر، خواب میآورد.
۲. خواب، خواب میآورد.
۳. میرسد روزی که برای همیشه بخوابیم.
موزه Del Prado مادرید، اسپانیا
اولین چیزی که به چشم میخورد، تشریفاتیست که بهرخ دنیا کشیدهمیشود. تصاویر بزرگان و اشرافزادگان آن زمان اسپانیا، اینجا روی دیوارهای ...
درباره من
من نه شاعرم نه نویسنده. باغبانی هستم قیچیدار
که عقلش را در حلقهی قیچی و احساسش را در تیزی آن میاندازد.
این روزها همه مشغول نوشتنند. بعد از آمدن موبایل و امکانات حافظهسوزش, راننده هم پشت رول مینویسد و پیادهرو پر است از عابران نویسنده.
من مینویسم از آنچه در قلبم کاشتهام و در فکرم پروریدهام. هرس میکنم گزافهواژههایی را که چون علف هرز لابلای جملات میرویند و اگر دیر بجنبم گلْکلماتم را میخشکاند.
من مینویسم جملاتی که به شوق آورد اهل پرواز را برای پریدن
و عاشق را برای عشقورزیدن
و غمزده را برای ذوقِ زیستن.
به وبباغ من خوش آمدید.