نثر ادبی

حوالی لیلی

لبخندت در آینه نشست و قرینه‌اش بر لبم که مستور کردنش برایم بود ناممکن. اولین دیدارِ بلوغ نگاهت. آینه بود واسطه. نگاهی که در دم رخ ...
ادامه مطلب
نثر ادبی

عزای شیرین

مراسم مرگ باشکوهی بود.فضا پر بود از گل‌های سفید ارکیده و میخک، روی پایه‌های بلند و کوتاه. ربان‌های سیاه در تضاد سپیدی گل‌ها، گویی نمادی...
ادامه مطلب